کتاب سپیده دم (Breaking Dawn) اثر استفنی مه یر
من بیش از سهم عادلانهام از تجربیات نزدیک به مرگ بهره برده بودم؛ و این تجربهای نبود که شما هرگز به شکل واقعی به آن عادت کرده باشید.
با این وجود روبهرو شدن دوباره با مرگ، به شکل عجیبی اجتنابناپذیر به نظر میرسید. گویی مرا واقعاً برای سانحه و مصیبت نشان کرده بودند. بارها و بارها از بلا و بدبختی گریخته بودم، ولی فاجعه انگار همیشه در کمینم بود و دست برنمیداشت.
با این حال، این بار با دفعات قبل کاملاً تفاوت داشت.
چهارمین و آخرین کتاب از مجموعه کتاب های شفق (Twilit)
شما میتوانید از کسیکه باعث وحشتتان میشود، دور شوید و فرار کنید، میتوانید سعی کنید با کسیکه نفرتتان را برمیانگیزد، بجنگید… تمام واکنشهای من نسبت به این قاتلها ـ هیولاها و دشمنان درست طراحی و تنظیم شده بودند.
وقتی شما کسی که قصد کشتنتان را دارد، دوست داشته باشید، راهحل و چارهای برایتان باقی نمیماند. چگونه میتوانی فرار کنی یا بجنگی، درحالیکه میدانی بر اثر این واکنش کسی را که دوستش داری، آزار میدهی؟ اگر زندگیات تمام چیزی بود که میتوانستی آن را در اختیار محبوب خود بگذاری، چگونه میتوانستی آن را از او دریغ کنی؟
اگر او کسی بود که با تمام وجود و از ته قلب دوستش داشتی؟
عشق دیوانه وار و ابدی بلا به یک خون آشام، هم رویایی خیال انگیز بود و هم واقعیتی فوق العاده خطرناک. او از یک طرف درگیر عشق عمیق و پرشور ادوارد کالن و از طرف دیگر گرفتار رابطه عمیق با جاکوب بلاک گرگینه بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.