کتاب رمان پیله تنهایی نوشته سعیده آساره داستان نویس ایرانی است.
قصه ای که در محله های پایین شهر جریان دارد و از زندگی رازآلود پسری به نام خسرو روایت می کند، رازی که به جز خانواده اش و رضا کسی از آن با خبر نیست. داستانی که زندگی دشوار قشر پایین جامعه را به نمایش می گذارد و از فاصله طبقاتی محسوس که میان مردم رخنه کرده حکایت می کند و روایتی از تلاش دختری برای نجات خانواده اش، انتخاب راهی پرخطر و غیر معقول برای رسیدن به فردایی بهتر.
پولهارو از روی زمین جمع کردم و گفتم: «خدا بده برکت، ما که رفتیم.»
حبیب گفت: «صبر کن خسرو بیا یه دست دیگه بزنیم بعد.»
پولهارو تو جیب شلوارم فرو بردم و نیشخند زدم: «چیه کم باختی امروز؟! نه داداش پولاتو نگه دار باسه دفعه بعد.»
قیافهاش حسابی دمغ بود میدونستم چقدر از اینکه همیشه بازندهس ناراحته. اینم میدونستم که همهاش دنبال یه راهیه که یه جوری پشتمرو به خاک بماله کلامو رو سرم مرتب کردم و گفتم: «خوب ما که رفتیم قربون داداش، زت زیاد.»
اصغر گفت: «نوکرتم داش خسرو.»
دستمرو کنار ابروم گذاشتم و جوابشرو دادم. «خیلی چاکریم.»
حسین گفت: ««جمعهرو که پایهای؟!»
چشمامرو تنگ کردم: «جمعه چه خبره؟»
«ببینم مغزت آب روغن قاطی کرده؟! عروسی داش رسولرو یادت رفت؟»
با کف دستم زدم رو پیشونیم: «اِ اِ اِ. دیدی پسر پاک یادم رفته بود اگه نمیگفتی فراموش میکردم.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.